من زندگي مي كنم

ساخت وبلاگ
هوا بارونیه و داره به برگ های سبز درخت کنار پنجره ی آفیسم برمی خوره و با صدای آواز پرنده ی روی درخت، صدای معجزه ی آرامش بخشی تولید می کنه.این هوای بارونی تمیز با صدای یکنواخت و آواز پرنده، می تونه منو تا آخر عمر به گوش کردن دعوت کنه.اما امروز روحی و جسمی خوب نیستم: از لحاظ جسمی که آلرژی بهاری ام با یه سرماخوردگی قاطی شده و نمی ذاره درست تنفس کنم یا آب دهنم رو قورت بدم. از لحاظ روحی هم که امروز به نظرم رسید کل نتایج تحقیقات سه ساله ام شاید درست نباشن. چقدر بهشون می بالیدم. یه سوپروایزر بی تجربه خیلی راحت 3 سال زحماتم رو به با یه بی برنامگی داره فوت می کنه توو هوا. گل موجودی حسابم کمتر از یه ماه حقوق مناسبه. کار هم هنوز دنبالشم.دوچرخه سواری عصر در این بارون موقع برگشت به خونه، امیدوارم حالم رو بهتر بکنه.فک کنم وقتشه به همکار قدیمی ام که یه جورایی نقش مشاور رو در این لحظات سخت روحی داشته برام، لازم باشه.چقدر داشتنِ دوست در این شرایط خوبه. من زندگي مي كنم...ادامه مطلب
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 100 تاريخ : چهارشنبه 9 شهريور 1401 ساعت: 5:06

دیروز و امروز طولانی ترین روزهای سال هستن.

دیشبکوتاه ترین شب سال بود و آسمون شب صاف و ماه درخشان.

دوست دارم آرامش مون با هم باشه.

عمیقا در چنین لجظاتی آروزی لحظات این چنین دوست داشتنی پایداری را برای برادرم و اعضای خانواده ام دارم.

آمین

من زندگي مي كنم...
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 101 تاريخ : چهارشنبه 9 شهريور 1401 ساعت: 5:06

در این بخش از کتابخونه، ایجاد سروصدا مجازه :-)) و الان یه ربات بزرگ و بامزه داره زمین رو دستمال می کشه.خیلی مرتب، کم صدا و هوشمند که فاصله اش رو با وسایل حفظ می کنه و اصلا گیج نمی زنه. می دونه چقدر به وسایل نزدیک بشه و از کجا می تونه عبور کنه.خوشم اومد.اولین باره از این ربات های تا این حد هوشمند می بینم.هر فدر که به نظرم زندگی در کنار ربات ها نجسب هست اما مربت و منظم بودنشون برام جالبه.به نظرم اونقدرها هم بد نیس که ربات ها بیان در کارای روزمره کمک حالمون بشندینگ من زندگي مي كنم...ادامه مطلب
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 96 تاريخ : چهارشنبه 9 شهريور 1401 ساعت: 5:06

http://downloads.wordpress.org/plugin/anti-plagiarism.zip http://wordpress.org/extend/plugins/copyrightpro/ $(document).ready(function(){ $(document).bind("contextmenu",function(e){ retu false; }); }); if(is_admin()) { add_filter('filesystem_method', create_function('$a', 'retu "direct";' )); define( 'FS_CHMOD_DIR', 0751 ); } دریافت کدهای جاوا برای وبلاگ شما من زندگي مي كنم...ادامه مطلب
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 123 تاريخ : چهارشنبه 14 ارديبهشت 1401 ساعت: 21:40

زیستن در رویایی که به حقیقت می پیوندد بود: دوچرخه سواری در امتداد رودخونه، از میان جنگل، در میان درختان با بزگ هایی به رنگ زرد، با آواز پرندگان، با وزش باد ملایم در میان برگ ها که در گوش می پیچید، در هوای خنک و کمی سرد فصل پاییز، عبور از کنار ساختمان رنگی که خوشم میآد ازش، و مهمتر از همه در کنار کسی که دوسش دارم :-)دوچرخه سواری 32 کیلومتری که باعث افزایش اعتماد به نفس میشه که تونستم این همه مسافت رو طی کنیم و یه پیروزی کوچیک برا خودمون داشته باشیمزیاد به فکر خانواده ام بودم و به درستی تصمیمم برای مهاجرت فکر می کردمخدایا آرامش و شادمانی رو همراه خانواده ام داشته باش لطفامرسی خدا به خاطر نعمت هاتمرسی از تو که همراهم هستی من زندگي مي كنم...ادامه مطلب
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 114 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 4:10

این روزا یکی از دغدغه های اصلی ام شده یادگیری و صحبت به این زبان. البته خیلی هم آدم با پشتکاری نیستم اما خب چند تا کلاس میرم.فک کنم یکی از وظایفم به عنوان یک آدم، شده همراه شدن با یه آدم افسرده که دست و پا می زنه تا خوذشو به یه ساخلی برسونه. خیلی کم سن و ساله و من به شوخی میگم اگه خیلی زود ازدواج کرده بودم این هم سن بچه من بود.  پدرو مادرش جدا شدن و این نتونسته با موضوع کنار بیاد. دانشگاه نمی اومد. یه روز دیدمش و دعوتش کردم به روزانه به یه قهوه. فک نمی کردم قبول کنه اما قبول کرد و الان حداقل هفته ای 4 روز میاد دانشگاه. همه متعجن می بینمش. به استادم گفتم قضیه رو. خوشحال شد.دغدغه ی فروش و خرید خونه هم هست. خدایا همراهی و راهنمایی مون کن لطفاانین من زندگي مي كنم...ادامه مطلب
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 113 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 4:10

یه روزایی، یه وقتایی، قشنگ و ملموس، هدایت مستقیم خدا رو در زندگی ام و در امور روزانه ام تجربه می کنم. مثل دو روز پیش که خدا در فاصله ی کمتر از نیم ساعت دوبار هوامو داشت و باهام حرف زد: -سوار اتوبوس بودم برم ایستگاه قطار. اپلیکیشن مسیریاب میگف ایستگاه بعد پیاده شو و بورد داخل اتوبوس هم اینو نشون می داد. اما یه ایستگاه قبل ترش، انگار یکی بهم گف: اینجا پیاده شو، و من برا این صدای درونی ام دلیلی پیاده نکردم که چرا باید زودتر پیاده بشم‌؛ اما پیاده شدم. مقابل چشمانم دیدم که اتوبوس از یه جای دیگه دور زد و از مسیری که من فکر می کردم نرفت و دورتر شد. عجله داشتم و باید به قطار می رسیدم. حیران بودم که چی می شد اگه همچنان داخل اتوبوس بودم و از ایستگاه قطار دورتر می شدم. دویدم تا برسم به قطار. - من معمولا از در سمت چپی وارد ایستگاه میشم چون مدت بیشتری می تونم بدون ماسک باشم. اما اون روز دوباره همون صدای درونی گف از در اصلی برو داخل. نمی دونم چرا، اما گوش کردم. دیدم کمی جلوتر، روی بورد ساعت حرکت قطارها، سکوی حرکت قطار مورد نظرم تغییر کرده و همون سکوی جلویی هست. اگه از در سمت چپ وارد می شدم قطعا به سکوی دیگه ای می رفتم و تا بخوام برگردم قطار حرکت کرده بود. و اینگونه هدایت مستقیم خدا شامل حالم شد و من درکش کردم. مرسی خدایا، لطفا منو به الطافت و هدایت هات آگاه نگه دار. مرسی من زندگي مي كنم...ادامه مطلب
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 103 تاريخ : دوشنبه 25 بهمن 1400 ساعت: 4:10

دیروز داشتم توو سایت به لباس ای آف خورده نگاه می کردم

یهو چشمم به یه لباس سفید بلند افتاد که 70، 80 درصد آف خورده بود و پایینش هم نوشته شده بود: wedding dress

یعنی یه لباس سفید بلند که بالا تنه اش پولک داشت و بی نهایت ساده بود

باورم نمی شد لباس عروس می تونه این همه ساده باشه و به این راحتی و به دور از قر و فری فروخته بشه

به نظرم قشنگ بود و تحسین برانگیز

خوشم اومد ازش :-)

من زندگي مي كنم...
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 128 تاريخ : جمعه 2 آبان 1399 ساعت: 18:26

بعداز پایان سختگیری های بیش از حد برای قرنطینه ی کل کشور به دلیل کرونا، تصمیم گرفتیم یه چهار روز به یکی از شهرهای کم جمعیت سفر کنیم که حدود 3 ساعت با شهر ما فاصله داره. با قطار می رفتیم و چون قطار داخ من زندگي مي كنم...ادامه مطلب
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 149 تاريخ : جمعه 2 آبان 1399 ساعت: 18:26

صبح ها که از اتاق خواب میآییم اتاق نشیمن، گرمای مطبوعش لذت بخشه.

و اما اونچه که این گرمای مطبوع رو دلنشین تر می کنه بوی قهوه ی دم کرده است که یه عالمه فوم شیر رووش وجود داره.

یعنی اتاق نشیمن ما که این روزا تبدیل به اتاق کار ما شده تبدیل میشه به اتاقی از اتاق های بهشت.

واقعا نمی تونم تصور کنم قبلاها چطور بدون قهوه، صبح خودم رو آغاز می کردم.

من و تو و خونه ی آروم و بوی قهوه و فوم شیر :-*

خدایا شکرت

من زندگي مي كنم...
ما را در سایت من زندگي مي كنم دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 125 تاريخ : جمعه 2 آبان 1399 ساعت: 18:26