شروع سفر مون تا به اینجا پر از فان بوده: از اشتباه رفتن مسیر هتل، از زمین خوردن اشتباهی تو که فک کردی روو صندلی ماشینی تا اشتباهی سوار اتوبوس بین شهری شدن، همش فان بود
پر از خنده
پت و مت های دوست داشتنی شدیم :-)
من زندگي مي كنم...برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 99 تاريخ : چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت: 14:51
اینجا سرزمین زیتونه
از لحظه ای که از پایتخت به سمت جنوب کشور راه افتادیم تا کیلومترها فقط و فقط درختان سرسبز زیتون در دو طرف جاده است که با فاصله و مرتب کاشته شده اند.
جاهایی هم که درختان زیتون نداره معلومه که به تازگی، درختان کوچک زیتون کاشته شده اند
بی دلیل نیست که زیتون هاش معروفه
من زندگي مي كنم...برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 141 تاريخ : چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت: 14:51
امروز اولین روز کاری ام در سال جدید هست
از مسافرت به کشور رقص و زیتون و نارنگی برگشتیم و کلی با مرور خاطراتش خوشحالی کردیم
هر دومون به این سفر نمره ی بین 8.5 تا 9 دادیم و نقاط قوت و ضعف خودمون و سفرمون رو شمردیم
ایشالا امسال سال خوبی برای خودمون و خانواده هامون باشه
ایشالا. آمین
** اینجا از چند ساعت مونده به شروع سال نو، ترقه و آتیش بازی ها شروع شده بود و صد رحمت به چهارشنبه سوری های خودمون :-)
من زندگي مي كنم...برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 120 تاريخ : چهارشنبه 18 دی 1398 ساعت: 14:51
برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 132 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 9:15
دیشب یاد قصه ای که مامانم در بچگی قبل از خواب برام تعریف می کرد افتاد.
من: می خوای برات قصه بگم
تو: آره. تابحال هیشکی به من قصه قبل از خواب نگفته
من: یکی بود یکی نبود، یه دختر بود به اسم ماه پیشونی ...
تو: صدای آروم نفس کشیدن و ...
شنیدن صدای آروم نفس کشیدن ها رو دوس دارم
خدایا، خانواده ام و تو رو سلامت نگه داره
من زندگي مي كنم...برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 130 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 9:15
برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 125 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 9:15
برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 121 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 9:15
برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 130 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 9:15
برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 142 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 9:15
برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 105 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 9:15
آخر هفته ی قبل رو تقریبا داشتیم کلا سریال یوزارسیف رو نگاه می کردیم
بعداز سال ها که این سریال رو دیده بودم چقدر نگاه متفاوتی بهش پیدا کردم
یه جایی یه دیالوگی داشت که منم ناخودآگاه با شیطنت تکرارش کردم:
من (با خنده): آیا مرا می پذیری؟
تو (خیلی جدی): برای چه کاری؟
من (مغموم در دل): هیچی. این گف منم تکرارش کردم
من زندگي مي كنم...برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 130 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 9:15
متوجه شدم که اینجا مهاجرین خیلی حواسشون هست که خوب رفتار کنن، اسراف نکنن، مودب باشن، خوب لباس بپوشن و ... حتی متوجه شدم که ناخودآگاه دلشون می خواد که این کشور همچنان یه کشور پیشرفته بای بمونه و از اینکه خدای نکرده ضرر کنه یا افت کنه نگران میشن.
به نظرم اینجا مهاجرین خیلی حساس هستن به اوضاع اقتصادی و توو دلشون خواسته یا ناخواسته دعا می کنن همچنان این کشور، پیشرفته بمونه. فک کنم اینا به این دلیل هست که شرایط اقتصادی بدی که تجربه کردن دیگه نمی خوان اینجا هم تجربه اش کنن
من زندگي مي كنم...برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 120 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 9:15