من زندگي مي كنم

متن مرتبط با «سال» در سایت من زندگي مي كنم نوشته شده است

662- طولانی ترین روز سال

  • دیروز و امروز طولانی ترین روزهای سال هستن.دیشبکوتاه ترین شب سال بود و آسمون شب صاف و ماه درخشان.دوست دارم آرامش مون با هم باشه.عمیقا در چنین لجظاتی آروزی لحظات این چنین دوست داشتنی پایداری را برای برادرم و اعضای خانواده ام دارم.آمین بخوانید, ...ادامه مطلب

  • 574- آخرین روز سال 98

  • قبلها یه چیزای دیگه ای می نوشتم برای روز آخر سال.امیدهای فراوان و مهربانی و بی خیالی و سرخوشی بی نهایت.اما الان دور از کشور و خانواده و شهر و دوستان قضیه فرق می کنه:دو ماه گذشته که اینجا ننوشتم بر من , ...ادامه مطلب

  • 578- یک سال پیش در چنین روزی

  • پارسال، 22 فروردین شب، من پرواز داشتم اومدم این سر دنیا.به تاریخ خارجی میشه 11 آوریل یعنی فردا شب :-))آخه امسال برا اینا سال کبیسه بوده و باعث شده هر تاریخی دو روز داشته باشه.پارسال، اون شب که دور هم , ...ادامه مطلب

  • 570- سال نو

  • امروز اولین روز کاری ام در سال جدید هستاز مسافرت به کشور رقص و زیتون و نارنگی برگشتیم و کلی با مرور خاطراتش خوشحالی کردیمهر دومون به این سفر نمره ی بین 8.5 تا 9 دادیم و نقاط قوت و ضعف خودمون و سفرمون رو شمردیمایشالا امسال سال خوبی برای خودمون و خانواده هامون باشهایشالا. آمین ** اینجا از چند ساعت مونده به شروع سال نو، ترقه و آتیش بازی ها شروع شده بود و صد رحمت به چهارشنبه سوری های خودمون :-), ...ادامه مطلب

  • 565- مهمونی آخر سال

  • استادای دو تا گروه بچه ها رو دعوت کردن برای شام و نوشیدنی آخر سال کاریبرا من یه جورایی مهم بود چون اولین بار هست که به یه مهمونی رسمی در این کشور جدید میآمراستش، خیلی وقت بود استرس مهمونی و مهمونی رفت, ...ادامه مطلب

  • 422- بیست و چهارم مرداد - سال ها پیش

  • امروز یهو متوجه شدم 24 مرداده. من در چنین روزی تصمیم بزرگی گرفتم و باروبنه بستم و راهی دیار غربت شدم. الان که فکر می کنم دیگه جرات همچو کاری رو ندارم. چقدر جسارت داشتم: یه چمدون برداشتم که توو چند تا لباس بود و یه پتو و یه بالش و چند تا کتاب و یه راکت تنیس روی میز.همین. یادمه تا مدت ها هیشکی با من حرف نمی زد. مامانم جواب تلفنمو نمی داد و برادرم، خدای من، من خیلی بدم و خیلی بدی کردم در حق اش. جلو در واستاده بود میگف می خوای کجا بری؟ گاهی فکر می کنم می بینم اگه من جاش بودم دست بلند می کردم روو خواهرم و کتکش می زدم تا کاری که مطمئنم اشتباهه (البته از نظر برادرم)، انجام نده. ولی اون خیلی ماهه. خیل,بیست,چهارم,مرداد,سال,پیش ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها