خب دیروز خیلی دپرس بودم. یعنی دپرس نه، یه جورایی که یه جا نمی تونستم بند بشم.
هی می خواستم برم بیرون و هی نمی خواستم
بیچاره تو :-) خخخخخخخخخخ
آخه نمی دونستی چه ام شده.
شرمنده اذیتت کردم اما نمی دونی چه لذتی داشت که مثل زمان بچگی هام که والدینم بغلم می کردن و قربون صدقه ام می رفتن بغلم کرده بودی و قربون صدقه ام می رفتی، برام شیطنت می کردی، بچه مب شدی، بزرگ می شدی، لوسم می کردی و نازم رو می کشیدی بدون اینکه خسته بشی، رفتارامو با شیرین زبونی تحلیل می کردی و می ذاشتی ذره ذره انرژی, ته کشیده, ام پر بشه خیلی کیف داد، خیلی کیف کردم.
مرسی بابت همراهی ات و توجهت
اما فک کنم همونا باعث شد انرژی, خودت ته بکشه و الان از دیشب اون همه فِس شدی
مرسی که منو بردی به مهمونی شام دوستات
امیدوارم بتونم به همون اندازه برات مفید باشم برا سرزندگی ات
من زندگي مي كنم...برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 122