چند روز پیش توو مترو شاهد گفتگوی دو خانوم جوان بودم. فهمیدم که اولی حدودا 32 سال و دومی 38 سالشه. اما اما اما با روحیه های بسیار داغون. هر دو از همسو جدا شده. اولی: دو ساله جدا شدم به مادر شوهرمم گفتم بیا دختره رو هم ببر خودت بزرگ کن من حوصله اش رو ندارم. از بی تفاوتی و بی احساسی کلامش حرفی نمی زنم. دومی: چند وقت پیش به خواهرم زنگ زدم گفتم بیا بریم برا من انگشتر بخریم آخه همین الان با یه آقایی رفتیم محضر عقد کردیم پول داد گف برو برا خودت انگشتر بخر. اولی: ازدواج دوم؟ دومی: آره، یه مردی که 40 سال از من بزرگتره. ماهی 1 بار هم به زور می بینمش، تو هم هیچ وقت با کسی که دوسش نداری ازدواج نکن چون خیلی سخته، حتی برام همبستر شدن باهاش هم نفرت آوره، فک می کردم زمان هر چی رو درست می کنه اما دو ساله هر روز به خودم میگم فردا حتما ازش جدا میشم.
سه زن. با 3 روش و دیدگاه مختلف. قضاوت با خودمون. هر چند که نباید به جای کسی فکر کرد و از دور قضاوت کرد اما همیشه باید تلاش کرد و توکل نمود. فک کنم.
من زندگي مي كنم...برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 136