فک کنم کسی تابحال در همهمه شهر مخصوصا شهرهای بزرگ صدای برف رو نشنیده باشه اما امروز با من حرف زدن :-)
برف آروم و بررمق و تند می اومد و دختری با کابشن سبز و شال گردن قرمز و چتر قرمز زیر برف. برف که روو چتر می خورد به حرف می اومد. یادم نیس آخرین بار کی برف ها باهام حرف زدن اما اونقد صدای دلنشین و زبر و یکنواختی داشتن که فقط باید ازش لذت برده می شد.
خب دارم به عملم فکر می کنم و ناراحتم از نتیجه اش. فک کنم برف ها داشتن در این باره باهام حرف می زدن: نگران نباش، درست میشه
برف ها داشتن عجیب طنازی می کردن. برف و بوران و باد.
پسر رفتگزی رو دیدم که از سرما توو خودش پیچیده بود. کاش می رفتم اون یکی کابشنم رو براش می آوردم تا اونم لذت ببره. کاش یه بار دیگه ببینمش
من زندگي مي كنم...برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 135