مثل الان که قبل خوردن قهوه، یه قلپ آب خوردم و یاد فرح افتادم. سال آخر دبیرستان که بودیم یه روز رفتیم بعداز امتحان قهوه بخوریم.. فرح پرسید می دونی چرا با قهوه آب میارن؟ تا مزه دهن عوض بشه و مزه قهوه رو بهتر بفهمه. بعدم غش غش خندید. من یه دختر ساده و فک کنم یه دوست خوب بودم براش.
یا مثل عدس پلو که همیشه تووش دارچین می ریزم و هر بار یاد دوست بی معرفتم آرنوش می افتم که اینو یادم داد.
یا مثلا غذای دانشگاه که منو یاد نگار میندازه که عین شش سال تحصیلش برا شوهرش از غذاهای افتضاح دانشگاه می خرید می برد و ما مسخره اش می کردیم که اون بیچاره هشت سال توو دانشگاه غذا خورده بعلاوه ی شش سال.
فیلم غرور و تعصب که همیشه به یاد حرف فندق می افتم که بهم گف: توو این فیلم دو تا خواهرن که همدیگه رو خیلیذدوس دارن و اخر سر هم خیلی خوشبخت شدن، درست مثل من و تو که همدیگه رو خیلی دوس داریم و ایشالا خوشبختم میشیم. ایشالا.
اول صبحی، یه کاپوچینو منو یاد چه چیزایی انداخت :-)
من زندگي مي كنم...برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 144