همش دارم یه دهه دوری خودم از خانواده رو مرور می کنم و ته همه خاطرت می رسم به اینکه من مستحق خوش بودن به تنهایی هستم؟
البته بماند که سختی خیلی داشتم
همش دارم به خانواده ام و اینکه بدون من چقدر بهشون سخت گذشته، می رسم و ته اش میشه سرزنش خودم.
الان سه ساعته نشستم برا کلاس فردا مطالعه کنم اما غم کنم اندازه نیم ساعت هم مفید نبوده.
ذهن من امشب پر از سرزنش و دیوانگیه
خدایا راه درست منتهی به دلخوشی و سلامتی و خوشبختی رو مهمونمون بده، لطفا
و کمکم کن بتونم ذهنمو کنترل کنم و به آرامش برسه
مرسی
من زندگي مي كنم...برچسب : نویسنده : amandalifeo بازدید : 145